عبدالله بن قیس مى گوید: در جنگ صفین من در سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بودم . ابوایوب اعور، یکى از فرماندهان لشکر معاویه ، شریعه فرات را تصرف کرده بود و از ورود اصحاب على علیه السلام مانع مى شد. یاران على علیه السلام از تشنگى به حضرت شکایت کردند. على علیه السلام گروهى از سواران را براى آزاد کردن شریعه فرستاد، آنان بدون نتیجه برگشتند، امام سخت دلتنگ شد. حضرت حسین علیه السلام عرض کرد: پدر جان اجازه مى فرمایید من بروم ؟ حضرت فرمود: فرزندم برو! امام حسین علیه السلام با عده اى از سربازان به سوى شریعه حرکت نمود و سپاه دشمن را شکست داد، شریعه را آزاد کرد و در کنار آن خیمه زد. سپس خدمت پدر بزرگوارش رسید و خبر آزادى شریعه را به اطلاع حضرت رساند. على علیه السلام گریه کرد. عرض کردند: یا امیرالمؤمنین ! چه چیز تو را مى گریاند؟ این نخستین فتح و پیروزى است که به برکت حسین نصیب ما گشت . حضرت در جواب فرمود: یادم آمد که به زودى او را در سرزمین کربلا با لب تشنه مى کشند و اسب او رم کرده ، فریاد مى کشد و مى گوید: الظلیمه الظلیمه لامة قتلت ابن بنت نبیها.
بحارالانوار جلد 44، صفحه 266.
نوشته شده توسط کل من علیها فان در چهارشنبه 86/11/17 و ساعت 11:28 عصر | نظرات دیگران()